هنر دوران تاریخی

پاندورا : برپایی جهنم و امید بشریت

پاندورا: برپایی جهنم و امید بشریت

پاندورا : برپایی جهنم و امید بشریت

” پاندورا : برپایی جهنم و امید بشریت ” عنوان مقاله ای است که به اساطیر یونانی می پردازد. اکثر مردم ممکن است که در کتاب پیدایش (Book of Genesis) با خلقت آدم و حوا آشنا باشند. اما داستان خلقت بشر در اساطیر یونان احتمالاً كمتر شناخته شده و در مقایسه با کتاب پیدایش تاریك تر است. در آغاز زن و مرد در همان زمان ایجاد نشده اند. مردان قبل از روی کار آمدن زنان وجود داشته و در گذر زمانی طولانی دچار انحطاط شدند. خلقت اولین زن یعنی پاندورا، برای مردان هدیه ای از جانب خدایان نبود، بلکه یک مجازات بود.

پاندورا : برپایی جهنم و امید بشریت

پنج عصر خلقت بشر

همانطور که در اثرشاعر یونانی هزیود (قرن 8 قبل از میلاد) “کارها و روزها” ضبط شده، در اسطوره یونانی خلقت به پنج عصر تقسیم می شوند. اولین دوره این تقسیم بندی عصر طلایی بود. زمانی که مردان جاودانه در کوه اُلمپ ساکن بودند. آنها از طلا ساخته شده بودند و مانند خدایان زندگی می کردند. وقتی این عصربه پایان رسید، مردان روحیه خوبی داشتند و مراقب مرگ و میر بودند. عصر بعدی عصر نقره بود. زمانی که مردان از نقره ساخته شده بودند و هنوز هم در اُلمپ ساکن بودند. با این حال آنها دیگر جاودانه نبودند.

دو عصر بعدی عصر برنز و عصر قهرمانی (Heroic Age) بودند. در عصر برنز مردان از برنز ساخته شده بودند. در عصر قهرمانی زمین توسط قهرمانان اسطوره ای یونان مسکون شده بود. هر دو عصر با جنگ های پی در پی به پایان رسیدند. آخرین عصر همان عصر کنونی است. این دوره “عصر آهن” نام دارد و در آن تمام مردان با تحمل رنج زندگی می کنند.

پاندورا

پاندورا و پرومتئوس

از آنجا که اسطوره ها در آثار هزیود کاملاً به ترتیب زمانی قرار نگرفته اند، شناخت اینکه پاندورا در کدام عصر ایجاد شد بسیار مشکل است. با این حال داستان پاندورا کاملاً مرتبط با پرومتئوس غول پیکر است. این داستان که از مکون (Mekone) شروع شده، ممکن است مدتی بعد از عصر نقره قرار بگیرد. در همین مکان بود که پرومتئوس یک گاو را ذبح کرده و آن را به دو بخش تقسیم کرد. قسمت کوچکتر شامل گوشت حیوان پیچیده شده در شکم گاو و بخش بزرگتر شامل استخوان حیوان است که توسط لایه ای از چربی پوشانده شده بود. پرومتئوس موفق شد که خدایان را فریب دهد. زیرا آنها قسمت بزرگتر را انتخاب کردند و گوشت خوراکی برای بشر باقی ماند.

زئوس در حالی که از فریبکاری پرومتئوس خشمگین بود، آتش را از انسان گرفت تا او نتواند گوشن را بپزد. همین کار باعث شد تا پرومتئوس آتش را از خدایان بدزدد. در نتیجه خدایان برای مجازات وی را به زنجیز کشیدند. همچنین مجازات دیگر پرومتئوس خورده شدن کبد او توسط یک عقاب بود. اما پس از هر بار خورده شدن کبد پرومتئوس، شب هنگام کبد او دوباره رشد می کرد. سرانجام پرومتئوس توسط هرکول آزاد شد. زئوس از مجازات پرومتئوس راضی نبود. از این رو تصمیم به تنبیه بشریت گرفت.

پاندورا

اهداء

در اسطوره ی خلقت پاندورا، زئوش دوشیزگی را از خاک و آب آفرید و به او قدرت صدای انسان را بخشید. سپس خدایان او را در هدایا غرق کردند. آتنا صنایع دستی را به او آموخت. آفرودیت به او جذابیت، اشتیاق دردناک و علاقمندی غیر عقلانی به مصرف را بخشید. در حالی که هرمس به او ذهن زن هرزه و طبیعت عجیب و غریب اعطا کرد. سپس دوشیزه توسط خدایان به لباس و آراسته شد. چون دوشیزه با هدایای بی شماری از خدایان سرشار شده بود، او به نام پاندورا خواندند. پاندورا در لغت به معنای “همه هدایا” است. هر چند خطرناک ولی در واقع پاندورا بینایی چشم بود:

 

“آنگاه هر دو دسته – خدایان جاویدان و مردان فانی- با تعجب دریافتند که دام بزرگتر از آن است که بشر بتواند با آن پنجه در افکند. فانیان همان طور که با همسران خود زندگی می کنند، رنج بزرگی از سوی جنس زن تحمل می کنند. او فقط برای فراوانی [خلق شده] و هیچ شریک مناسبی برای فقر نفرین شده نیست.”

 

سپس پاندورا توسط هرمس به عنوان هدیه به اپیمتئوس (برادر پرومتئوس) فرستاده شد. اگرچه پرومتئوس به برادرش هشدار داده بود كه هیچ هدیه ای از زئوس را نپذیرد، اما اپیمتئوس هشدار را فراموش كرده و پاندورا را به عنوان همسر خود برگزید.

پاندورا

جعبه اسرارآمیز پاندورا یا کوزه

زئوس با خوشحالی از اینکه تله اش کار می کند، برای عروسی یک ظرف زیبا به پاندورا هدیه داد. در نسخه اصلی هزیود این هدیه در واقع یک پیتوس (Pithos) یا کوزه بود. تا قرن شانزدهم میلادی این کلمه به اشتباه به عنوان “جعبه” ترجمه شده بود. تنها یک شرط برای پاندورا تعیین شده بود تا او بتواند ظرف را نگه دارد. این شرط آن بود که پاندورا حق باز کردن ظرف را ندارد. اما پاندورا به دلیل خصوصیاتی که خدایان به او داده بودند، کنجکاو بود. از این رو ذهنش درگیر این موضوع شده بود که در داخل ظرف چه چیزی می تواند وجود داشته باشد. ولی نمی توانست درک کند که چرا زئوس به او هدیه ای برای عروسی می دهد که او حق دیدن آن را ندارد. از این رو او می بایست به جای فکر کردن به محتویات کوزه به چیزهای دیگر فکر می کرد. این همان چیزی بود که زئوس می خواست.

پاندورا

کنجکاوی پاندورا بیش از پیش می شود

پاندورا دیگر نمی توانست تحمل کند. سرانجام هنگامی که اپیمتئوس از اتاق خارج می شود، پاندورا جعبه را باز می کند. زمانی که پاندورا کوزه را باز کرد خیل عظیمی از ارواح شامل: بیماری، فقر، بدبختی، غمگینی و همه بدی های دنیا از آن خارج شد. پاندورا درب را بست. اما بسیار دیر بود. تمام محتویات به جز یک مورد کوچک از کوزه خارج شده بودند. مهمترین چیزی در ته ظرف قرار گرفته بود، “امید” بود. در برخی از نسخه های اسطوره گفته شده است که پاندورا “امید” را از ظرف رها ساخت و “امید” زخم های به وجود آمده توسط شیطان را لمس کرد. در سایر نسخه های اسطوره آمده است که “امید” برای مقایسه “شر” از “نیکی” در داخل ظرف باقی ماند. حتی امروزه نیز “امید” در تاریک ترین لحظات زندگی بشر باقی است. آنگونه که در شعر معروف الکساندر پوپ -شاعر انگلیسی- آمده” امید در سینه انسان به ابدیت می رسد.”

پاندورا

جهت سفارش طراحی گرافیک با ما تماس بگیرید.

بازگشت به لیست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *